.

.

به وبلاگ من خوش آمدید
ایمیل مدیر :

» مهر 1395
» تير 1395
» خرداد 1395
» ارديبهشت 1395
» بهمن 1394
» دی 1394


» جی پی اس ردیاب ماشین
» ال ای دی هدلایت زنون led
» جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان طنزوسرگرمی و آدرس tanzandsargarmi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 46
بازدید کل : 33345
تعداد مطالب : 131
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Alternative content




RSS
نقد داستان پدر
نویسنده محمدجعفرزده تاریخ ارسال 3 خرداد 1395 در ساعت 12:7
داستان پدر یک داستان کوتاه از آنتون چخوف است که یکی از داستانهای موجود در کتاب داستان زندگی من است.

در ابتدا باید بگویم این داستان یکی از داستانهاییست که واقعا تاثیر گذار است و در عین سادگی و نداشتن هیچ پیچ و تابی حاوی طنزی هنروار و به تعبیری تلخندی دارد که خواننده واقعا متاثر می شود زاویه دید داستان سوم شخص است و درون مایه اش به نظر من طنزی هنر گونه است طنزی بس ظریف.شخصیت اصلی داستان که از اسم داستان پیداست پدری است پیر , پدری که هیچ چیزی ندارد جز سه پسر و یک دختر, همسرش را هم از دست داده و در یک بیغوله ای میان زنهایی که از سطح اجتماعی پایینی برخوردارند زندگی می کند گه گاهی شرط بندی روی اسبها می کند و دائم الخمر است در اصل فردی است که واقعا محتاج و متاثر از فرزندان نازنینش و مدام باعث سرافکندگی آنها می شود و آنها با کمال عطوفت با پدر پیرشان با تمام بد رفتاری های دوران جوانی اش رفتار می کنند به وی پول می دهند , احترام می گذارند , و حتی با حفظ غرور پدر به وی لباس می دهند. نکته ی جالب و تاثر برانگیز داستان هنگامیست که پدر پسر را به خانه ی درویشی اش می برد و با وی و زنهای آنجا ودکا و کمی چای می خورد و مست می کند و آنجاست که حس برتری خود را بی رحمانه بیان می کند و غرور کاذبی جلوی زنها می گیرد و در هنگام بدرقه ی پسر همان پدر اول می شود و در آخرین جمله بصورت بلند با همان غرور کاذب با پسر خداحافظی می کند زیرا می خواست به پیش زنها برود.مفهوم داستان این است که افراد آنطور که هستند نیستند, ظواهر هیچگاه بیانگر باطن نیستند. لباس , پول حتی رفتار انسانها می تواند نقابی باشد برای پوشاندن آنچه که هستند برای پوشاندن کاستی هایشان برای نقاط ضعفشان و دمیدن روحی کاذب ورای چهره ی اصلی شان. از آنجا که در ادبیات اجتماعی پدر نشانه ی اراده است می توان اینگونه تعبیر کرد که اراده ی عام بر پنهان کردن حقیقت در ورای چیز دیگریست که این امر در غالب پدر در داستان روایت شده است در کل این داستان کوتاه یک نقطه ی برجسته دارد که همان جمله ی آخر پدر به پسر است.

.:: ::.
نقد داستان زندگانی من
نویسنده محمدجعفرزده تاریخ ارسال 3 خرداد 1395 در ساعت 12:7
این کتاب که اثر آنتون پاولوویچ چخوف نویسنده ی نامدار روسی است به نام زندگانی من و شش داستان می باشد که برای اولین بار در سال ۱۹۲۳ در فرانسه به چاپ رسید.

من پس از مطالعه ی داستان کوتاه زندگانی من که بخش اول از داستانهای این کتاب است به نظرم رسید که نقد کوتاهی از این داستان بنویسم که باید این نکته را گوشزد کنم که این کتاب شامل چند داستان کوتاه است که نخستین آن زندگانی من(حکایت یک شهرستانی) می باشد.

در ابتدا باید به قلم متفاوت چخوف اشاره کرد که به نظر من با بسیاری از نویسندگان دیگر متمایز است و وجه این تمایز در چگونگی به چالش کشیدن مطالب مورد بحث است, چخوف غم ها,شادی ها,کاستی های دنیا, زیبایی ها , زشتی ها را به گونه ای مطرح می کند که نه خواننده را به وجد و شور و شعف کاذب می آورد و نه به غم و اندوه و افسوس بیش از حد که این برگ برنده ی وی است , نکته ی دیگر به کار بردن طنز در این داستان است گرچه یک یا دو مورد است اما به جا و در خور داستان است.این داستان یک داستان تراژدیک است که قهرمان داستان میساییل پولونزف با تمام نگرشهای زد متریالیسمی خود و ایده آل هایش کامیاب نمی شود و جز رنج و مشقت کار بدنی شکست در عشق و از دست دادن عزیزش چیزی حاصلش نمی شود وی فردیست با آرمانهای نو و زد مادیگرایی که همه چیز خود را وقف آرمانهای خود می کند با اینکه از طبقه ی اشراف زاده است بنا به خواست خود تن به کارگری می دهد و حتی دهقانی, در شرایطی قرار می گیرد که انسان را به تعمق وا می دارد. این داستان زاویه ی دید اول شخص دارد و درون مایه اش اجتماعی و داستانی تراژدی است. پدر میساییل آرشیتکتی است مادی گرا و آرمانهای کلیشه ای دارد و دیکتاتوریست که حتی حاضر است از فرزندانش نیز بگذرد البته با همه ی این تفاسیر خواننده در برخی موارد حق را به این پدر می دهد. میساییل یک خواهری دلسوز رنجور و ضعیفی نیز دارد که در ابتدا هم سنگر پدر است و حامی برادر که رفته رفته هم سنگر برادر می شود که نقطه ی مقابل پدر است در این داستان شخصیت هایی بس زیاد وجود دارد که به برخی از آنها می پردازم شخصیت دیگر که مد نظر من است آقای دولژیکوف است که مهندسی با نفوذ و غنی است وی شخصیتی عجیب دارد و به نظر من اگر شرایطش را داشت برده داری قهار و مستبد می شد وی به زیر دستان توهین می کند و به گونه ای آنها را اصلا و ابدا انسان نمی شمارد وی مشقت های فراوان کشیده است تا بدینجا برسد و دایم همین موضوع را به رخ زیر دستان می کشد البته وی در مقابل اقوام بگونه ای مشتی رفتار می کند و این دو گانگی را به عهده ی شما می گذارم تا با خواندن داستان درک کنید.  فرد بعدی همسر میساییل که دختر دولژیکوف است به نام ماریا ویکتورونا که فردیست صادق و عاشق و تنوع طلب که همین تنوع طلبی وی آتش به درون میساییل می زند بگونه ای که قطراتی اشک بر گونه های خواننده می نشیند که همانطور که ذکر کردم این احساس بصورتی کوتاه نمایان و ناپدید می شود. هدف چخوف توصیف جامعه ی روسیه در زمان خود است جامعه ای بس مادی گرا بس بی رحم بس بی عدالت و خشن, جامعه ای که از اعیان گرفته تا فقیر از کارمند تا کارگر و از شهرنشین تا روستایی همه و همه بی عدالت و رشوه خوار و ریا کاراند.جامعه ای که شهری ها در لباس فرهنگ, بی فرهنگی خود را پنهان می کنند و درگیر ظواهراند و روستاییان به صورت آشکارا بی فرهنگی خود را نمایان می کنند کارمندان به خیال پاداش حصن نیت کاری رشوه می گیرند و کارگرانی که از مواد و کار می زنند و این کار را حق خود می دانند و  این امر هم بر کارفرمایان پنهان نیست و ارف شده است.در پایان باید ذکر کنم که این داستان جای تامل و تعمق بسیار دارد که از حوصله ی وبلاگ خارج است به امید آنکه این نقد توانسته باشد که نقطه نظرات من را به شما انتقال داده باشد.

.:: ::.
نویسنده محمدجعفرزده تاریخ ارسال پنج شنبه 30 ارديبهشت 1395 در ساعت 11:14

چهرا انسان در دست شویی

^/_££&_%=##^&£^()(₩《》<>

.:: ::.
پستو نک دماق
نویسنده محمدجعفرزده تاریخ ارسال 6 بهمن 1394 در ساعت 17:41
عکس نوشته های طنز شهریور ماه 92
.:: ::.
نویسنده محمدجعفرزده تاریخ ارسال 6 بهمن 1394 در ساعت 17:41
.:: ::.
نویسنده محمدجعفرزده تاریخ ارسال 6 بهمن 1394 در ساعت 17:41
.:: ::.
نویسنده محمدجعفرزده تاریخ ارسال 6 بهمن 1394 در ساعت 17:41
.:: ::.
نویسنده محمدجعفرزده تاریخ ارسال 6 بهمن 1394 در ساعت 17:41
.:: ::.
نویسنده محمدجعفرزده تاریخ ارسال 6 بهمن 1394 در ساعت 17:41
.:: ::.
نویسنده محمدجعفرزده تاریخ ارسال 6 بهمن 1394 در ساعت 17:41
                                                                    

.:: ::.
عناوین آخرین مطالب بلاگ من



.:: Design By :